محمدرضا
می دونی سفر ما مثل چی بود مثل این بود که بری مکه ولی زیارت خانه خدا نری
دقیقا برای من هم همین اتفاق افتاده ، آمدم شهر عشقم ولی عشقم رو ندیدم

وایییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی خدای من دارم می میرم از نگرانی نمی دونم چرا این قدر دلم شور می زنه چی کار شده آخه .
محمدرضا حالت خوبه ؟ بگو که خوبی اگه نگی که دق می کنم جون شکوفه بگو چی شده کاش عیدی من تو بودی
نمی دونم چی کارمی تونم برات بکنم ولی هر کاری از دستم بر بیاد انجام می دم.
دوست دارم فراوون
