خدایا چنان کن سرانجام کار ما که تو خشنود باشی و ما رستگار

نیومدم در مورد تو بنویسم امدم در مورد خودم بنویسم از حس و حال نداشتم

از این کرونا لعنتی که ول کن من نیست و برای بار چندوم منو از پا در اورد از این روزا که حس خوبی ندارم همیشه متنفر بودم ازخرداد الانم دوسش ندارم میخوام تموم بشه

دلم هیجان میخواد خسته ام

اره از سفر برگشتم اونم چه سفر لاکچری ولی خب همسفرمهمه بیشتر اینو من همیشه میگم مهم نیس کجا مهم اینه با کی بری بله

سفر خوبی بود واسه روحیه و حال و هوا ولی هیجان نداشت توش عشق نبود به هر حال الان که مینویسم دلم دوست پسرمو میخواد دلم توجه میخواد دلم مهربونی میخواد شاید درد کرونا من این باشه ولی سه روزه از خونه بیرون نیومدم و قرنظینه ام کارم رو از دست دادم و در و دیوار اتاق داره منو میخوره

خسته ام از زندگی انگار سر در گم شدم به هدف هام نرسیدم نمیدونم چی کار کنم

دهنم بو تعفن میده انگار سگ مرده

مزه و بو نمیفهمم یعنی تنها دلخوشی واسه خوردن ندارم

امیدوارم کایینات یه جوری همه چیز رو سر راهم قرار بده که درست بشه

راستی از تو ننوشتم

اره تو هم حالمو میپرسی ولی دیگه حس میکنم پشت حال پرسیدنه حرفای سکسیه

+ تاريخ یکشنبه ۱۳ خرداد ۱۴۰۳ساعت ۸:۰ ب.ظ نويسنده گل نرگس تو |