این روزها هر روز بهم پیام میدی و من یه روزهایی که اینجا نوشتم برای یه دونه پیام ازتو حاضر بودم هر کاری بکنم چه قدر منتظر یه نگاه از تو ،یه نظر فقط منو ببنی و بادخترای دیگه حرف نزنی چه قدر برات دلتنگ بودم و الان بعد از گذشت 20 و خورده ای سال دیگه هیچ حسی ندارم انگاز چشام باز شده و وقتی از شرایط تعریف میکنی میگم که چه قدر خوب شد که باهات ازدواج نکردم تو یه ادم لحبازی که سنتی فکر میکنه و حاضر نیستی که خودت رو به روز کنی و فقط حرف خودت رو قبول داری شاید از نظز دست و دلباز بودن اوکی باشی ولی چیزهای دیگه ازت دیدم که مثل یه کودک 2ساله رفتار میکنی و انگار نه انگار 45 سال عمرته شاید خدا این روزا رو دیده بود و تو رو بهم نداد اره؟
نمیدونم ولی به هرحال اینکه به زنت از طریق من خیانت میکنی حس خوبی ندارم من حتی نمیزارم حرفات از خط قرمزا عبورکنه و یه سری حرف ساده و روزمره میزنم ولی بازهم حس خوبی ندارم ازاین موضوع و دوست ندارم که با یه مردی صحبت کنم که زن و بچه داره. شاید زن تو رفتار درستی نشون نمیده در رابطه ولی دلیل نمیشه که تو بهش خیانت کنی و من این موضوع رو بهت چند بارگفتم که با مشاور صحبت کن و مشکلاتت رو حل کن که متاسفانه مشاور و تراپی هم قبول نداری و خودتو عقل کل میدونی
شاید برای بعضیا یه حس لذت باشه که یه مرد همه چی تمام دنبالشون بیفته و هر چی بی محلی کنه باز هم هر شب پیام بده و لی برای من واقعا ناراحت کننده اس که رابطه ات با زنت خراب شده و تو سعی میکنی با من جبرانش کنی
من یه زمانی دوستت داشتم ولی وقتی انتخابت برای زندگی کس دیگه بود منم باید یاد بگیرم که برای خودم اینده ام رو درست کنم و یاد بگیرم به تنهایی شب هامو بگذرونم نه اینکه هر شب منتظر پیام تو باشم
امیدوارم دلیل کارامو بفهمی و مشکلاتت حل بشه